زیارت عاشقانه مولایم علی ابن موسی الرضا
نیمه های شب شمییم گلهای محبوبه شب خواب از من ربود و به شمیم روح نواز حرم حضرتش می برد
و نیاز را با انجام هماهنگ ساخت
بسویش شتافتم به حرمش کنار ضریحش ماندم و گلهایش عطر افشانی می کرد
بوئیدم به محبوبه گل یاور گفتم چرا می گویند هر گلی یک بویی می دهد چرا گلهای باغ معرفت همه یک بو دارند
و هر جا باشی آسما یک رنگ است
این همه تنوع از نفس نا سازگارست
ناگاه نقاره خانه بصدا آمد خبر از آگاهی می داد خبر از آمدن نماز می داد
خبر از چلچله های نیاز می داد و
گلدسته ها و مناره ها از بلندای فکر خبر می داد
تاکجا باید رفت تا با هستی خود را هماهنگ ساخت
و فواره های صحن خبر از تطهیر درون می داد
تا آنجا که خود را طاهر کنی تا به بارگاهش راه یابی
و ایوان طلا خبر از طلای ددرون مطهر می داد
چقدر فهم و درک بود اما چرا کسی بر نمی داشت
و برای ملتمسین دعا هر بار از کرمش بر داشتم تا سوغات راهم باشد
از عشق و عرفان خوشه ای برای دوستانم سوغات آوردم تا هدیه شان کنم
و میدانم اجابت دعایتان خواهد بود و هم اکنون سوغات خود را بر دارید