اینقدر گریستم
در شب قدر که تمام گلهای محبوبه شب برایم ماتم گرفتند
و دیگر عطر افشانی نمی کردند
برایشان آواز عشق خواندم
برایشان اشک غم ریختم گفتم برای خودم می گریم که معرفت ندارم
معرفت شب قدر
معرفت علی
مغرفت عشق را ندارم
گلها با طراوتشان گفتنند خدا کریم است خدا رحیم است
خدا عشق است
هر چه بخواهی می دهد
و من از خودش خودش را خواستم