سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دانشمند، سلطان خدا در زمین است، پس هرکه با وی در افتد بر افتد . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
نگارستان
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» ارسالی عاشقان علی

السلام علیک یا مولای یا علی بن موسی الرضا (علیه السلام)
 
 
سلام بر عاشقان مولا
 
چون ختم رسل تاج سر مرد و زن است او               مانند علی بت شکن و صف شکن است او
نور دل زهرا و حسین و حسن است او                    سجاد صفت زینت هر انجمن است او
چون باقر و صادق در  درج زمن است او                  موسی ید و عیسی دم و شیرین سخن است او
با مهر تو دل مهد صفا گشته رضا جان
وز یمن تو این جشن به پا گشته رضا جان
وز جود تو حل مشکل ما گشته رضا جان
وز مقدم تو درد دوا گشته رضا جان
 
 
ویژه نامه مهمان نواز به مناسبت میلاد مسعود مولا علی بن موسی الرضا (علیه السلام) به حضور تقدیم می گردد
 
لطفا با ذکر صلوات لینک پایین را باز کنید و مجله را مطالعه بفرمایید
 
 


نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » محبوبه ( یکشنبه 85/9/12 :: ساعت 2:35 عصر )
»» خاطرات یک معلم

اولین روز تدریس

اول مهر سال 1350

کلاس انشا راهنمایی در یکی از شهرستانها

روزیکه ابلاغ تدریس را گرفتم ترس و لرز عجیبی داشتم و تا صبح خواب نداشتم و می اندیشیدم که در اولین جلسه ورود به کلاس چه می شود

و آنروز به مدرسه رفتم و به کلاس سوم راهنمایی که اولین سال تشکیل راهنمایی بود وارد شدم.

دانش آموزان همه پسر بودند و من یک دختر 20 ساله که تاز ه دبیر شده بودم

وارد کلاس شدم پاهایم می لرزید و پسر های بازیگوش که هر کدامشان چند سال در یک کلاس مانده بودندو شاید بعضی هایشان همسن و سال خودم بودند با ورود من به کلاس سر و صدا بپا شد و نمی دانستم پسران بزرگ شهرستانی را چگونه آرام سازم با خود اندیشیدم که باید اول کار زهر چشم گرفت و نشان دهم معلم پر جذبه ای هستم

آخرین دانش آموز کلاس را صدا زدم وقتی جلو آمد دیدم یک سرو گردن از خودم بلند تر است و برای سیلی زدن باید بپرم و پریدم و یک سیلی زدم و گفتم از کلاس برو بیرون

هیاهو بپا شد هر کدام برایم خط و نشان می کشیدند و من می ترسیدم که چه بلایی بسرم حواهد آمد

یک لحظه با خود اندیشیدم باید از طریق محبت و مهربانی قضیه را تمام کنم و همان دانش آموزی را که اخراج کرده بودم را صدا زدم و گفتم تو چه ناراحتی داری آیا من می توانم کمکت کنم و درست یادمه که یکساعت با من صحبت کرد و مشکلاتی مطرح کرد که دلم برایش می سوخت و او می گفت شبها در پارک می خوابد هیچکس را ندارد و مجبور است کار کند و درس هم بخواند

با مدیر مدرسه صحبت کردم و او را در منزلی که اجاره کرده بودیم با همکاران دیگر جا دادیم و او از آن پس مراقب ما بود و از محبتی که به اوکردیم پسری درس خوان شد و ادامه تحصیل داد این اولین خاطره اولین روز تدریسم بود

حالا همان دانش آموز دارای پست و مقام شده و هنوز مرا به یاد دارد و قدر دانی می کند

تمام دوران تدریسم خاطره است و ما جرا که هر کدام درسی است برای زندگی تصمیم دارم تمام خاطراتم را بنویسم

ه



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » محبوبه ( سه شنبه 85/9/7 :: ساعت 8:43 صبح )
<      1   2   3   4      
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

هفت شهر عشق را عطار گشت /ما هنوز اندر خم یک کوچه ایم
[عناوین آرشیوشده]

>> بازدید امروز: 13
>> بازدید دیروز: 0
>> مجموع بازدیدها: 16586
» درباره من

نگارستان
محبوبه
صبور ، آرام ، دل در گرو عشق مولا علی ، راضی به رضای خدا

» فهرست موضوعی یادداشت ها
زیارت[9] .
» آرشیو مطالب
بهار 1386
زمستان 1385
پاییز 1385
تابستان 1385

» لوگوی وبلاگ


» لینک دوستان

» صفحات اختصاصی

» وضعیت من در یاهو
یــــاهـو
» طراح قالب